فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی  هم  نیست ...

فقر ، چیزی را  " نداشتن " است ، ولی  ، آن چیز پول نیست ، طلا و غذا نیست  ...

فقر  ،  همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتهء یك كتابفروشی می نشیند ...


فقر ،  تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند ...


فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند ...


فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود ...

فقر ،  همه جا سر میكشد ...

فقر ، شب را " بی غذا  " سر كردن نیست ..

فقر ، روز را  " بی اندیشه"   سر كردن است

السلام علی الحسین

وعلی علی بن الحسین

وعلی اولاد الحسین

و علی الاصحاب الحسین

تاريکي غروب را به بهانه روشني طلوع فردا
تلخي غمي که مي گذرد را به خاطر شيريني لحظه هايي که مي آيد
سختي فراق را به اميد وصال
و درد رنج رسيدن به معشوق را فقط به خاطر عشق پذيرا هستم!

يك شب از آبي چشمان تو باران باريد

 آسمان دل من اشك فراوان باريد

 نظم باران نگاه تو پس از يك رويا

رفت و آشفته ترين برف زمستان باريد

 من نشستم كه تو در خاطره ام بنشيني

و نشستي تو و يك ابر گلستان باريد

 آسمان دل من صاف تر از آينه است

با نگاه تو هم از آينه باران باريد!